green parel

 
 

صلح؟
فکر طالب انچه بود، باقی می ماند!

صمد ”كارمند”


پس از سقوط حاكميت ديموكراتيک خلق( حزب وطن)،غربی ها دولت مجاهدين را كه خوشبينی های زياد به آنها داشتند تجربه كردند، حكومتی كه نتوانست ثبات و قانونيت را تامين و كشور را بطرف صلح و آرامش سوق دهد،حاكميتی كه بيشتر تشنه قدرت و خانه جنگی ها بود و ده ها هزار شهروند كابل را به كام مرگ فرستاد و زمينه شد برای به قدرت رسيدن سياه دلان و تروريستان .
در دهه نود طالبان بر پايه اهداف و منافع تجاوزكارانه غرب و امريكا ايجاد و رهبری شدند، ١٩٩٦ افغانستان شاهد تغييرات در سياست و حاكميت خويش بود بجای مجاهدين امارات طالبان كه سياه ترين دوران تاريخ سرزمين ما را احتوا ميكند وارد سياست شدند، آنان به ارزش های انسان و انسانيت پشت پا زدند، حقوق شهروندی شهروندان را در اهداف تاريک انديشانه ی شان ديدند، زنان را در قفس خواست های بنياد گرايی شان قعله بند ساختند، رسانه ها را به مسخره گرفتن، خصوصأ تلويزيون، سينما و راديو بر پايه دار اویخته شد، بر عقايد و ديدكاه های مردم مهر خاموشی زدند و دهه ها تجربه تلخ و ناكام دگر را روا داشتند.
مردم از موجوديت و فعاليت طالبان به ستوه آمدند، اکثریت خواستار تغيير و ايجاد زنده گی ازاد و دور از هر نوع فشار و جبر ايديولوژی و دينی بودند.
طالبان از قدرت دور شدند اما نابود نه، پس از سال ٢٠٠١ آنان در سقوط و انزوا قرار گرفتند اما دريغا كه حاميان شان پاكستان،حکومت سعودی ها در فكر گسترش و ظهور دو باره طالبان در قلمرو سياست و جنگ افغانستان شدند و امريكای ها با بی ميلی و بازی های منفعت جويانه خويش زمينه دادند برای قدرت،عظمت، بقای طالبان و ادامه جنگ در افغانستان.از طرف دگر دولتی كه بر پايه كنفرانس بن به اشتراك تكنوكرات های غرب، مجاهدین و افراد مورد اعتماد امريكايی ها ايجاد گرديد بيشتر در فساد،رشوت و معامله ها غرق و با نبود اجندای واحد برای كشور،
۱۹سال را در جنگ و خدمت برای بيگانه گان سپری كردند.کار هدفمند بخاطر حکومت سازی صورت نگرفت.باید قبول کرد که مقصر بحران موجود حکومت های پس از بن و رهبران آنها اند.
اگر طالبان بد بودند و تروريست، پس چرا از صحنه جنگ و سياست دور ساخته نشدند؟
پاسخ روشن است زيرا پاكستان، سعودی ها و حامیان آنان برای منافع كلان شان به جنگ دراز مدت در افغانستان كه بدون شک جنگ ما نيست نياز داشتند و دارند، و افزار همانا طالبان اند، انانيكه امروز قهرمانان صلح و سربازان خدا خطاب ميشوند و الترناتیف سیاسی پنداشته میشوند،انانيكه بهانه شدند برای حضور غرب و امریکا در افغانستان.
روز های اخير ما شاهد بازی سیاسی و نظامی زير عنوان کاهش خشونت و صلح با طالبان بوديم، انچه جالب و قابل دقت بيشتر است با تغيير سياست امريكا و موقف گوياصلح خواهانه پاکستان توافق نامه صلح با طالبان امضا شد جنگجويان طالب با بيرق هاي سفيد و شعار "الله و اگبر “پیروزی خویش را بر امریکا جشن گرفته و در حاليكه بيشترين هايشان سلاح با خود و به نمايش قدرت پرداختند،گويا نشان می‌دهند كه صلح ميخواهند و دگر ان طالب ديروز نيستند.
اما پس از این تا رسیدن به فرش سرخ چه می کنند؟
سربازان ميهن را بی رحمانه می کشتند،به شهر ها،ولسوالی ها و قريه ها حملات وحشیانه شانرا شدت می بخشند و با بیان چهره واقعی شان كه نماينگر ترور و وحشت است خواهان بیشتر شرکت در سیاست و قدرت می شوند.
ترسم که افغانستان تجربه تلخ دهه نود را دوباره با چهره های سياه تاريخ تجربه نکند ،ترسم که افغانستان در معاملات پشت پرده بیشتر در گرو پاکستان قرار نگیرد، فكر كنم جا و مقام طالب را براي ادامه ترور و وحشت داعش اشغال ميكند و بخش بزرگ طالبان جامه تبديل و با بيرق های سياه منافع بيگانه گان و در پيشاپيش منافع پاكستان را تمثيل و جنگ را ادامه خواهند داد.
ادامه جنگ نیابتی در افغانستان خواست بزرگ استخبارات منطقه و جهان است تا زمانيكه آنان صادقانه باورمند به صلح در افغانستان نشوند همچنان ما در آتش جنگ و ترور خواهيم سوخت،
فراموش نبايد كرد كه در وجود كور انديشان قرن، قهرمانان ترور، فندمنتالیست ها و سربازان بنيادگرايی، ما به صلح نميرسيم و اگر هم برسيم أرامش را با خود نخواهد داشت و افغانستان در تاريكی های جهالت، ترور و ادامه جنايت باقی خواهد ماند.
چه بهتر است تا مردم و در پياپيش آنان ترقيخواهان و وطنپرستان بيدار و هوشيار شوند، جبهه وسيع مردمی را ايجاد تا از جنگ به تغيير و تكامل گام گذاشته شود.بايد فكر طالب را جدی گیرند و با تمام توان علیه آن ایستاده گی و مبارزه کنند.
صلح را بايد فراقومی و در جغرافيه افغانستان عملی کرد و برای تحقق ان منافع همه را واقعبينانه و دور از هر نوع تعصب، نفاق و تفاوت ها دید.


هامبورگ جرمنی