green parel

 
   

سلیم نیایش، فرهنکی و شاعر شیرین کلام   


مدیر مسئوول نشریه نورجاویدان
استاد دانشگاه سیدجمال الدین افغان
استاد ادبیات لیسه میر علی احمد _ مرکز پروان

 
محمد سلیم نیایش زاده شهر چاریکار مرکز ولایت پروان بوده و بزرگ شده و درس خوانده دیار خود و تهران ایران و از فعالان جامعه مدنی و آموزگار ادبیات مرکز افغانستان است .
نیایش در آوان نو جوانی به شعر رو آورد و در سن هفده سالگی اولین قطعه شعرش را در مجله  نورجاویدان و نشریه پروان بچاپ رسانیده است
روح نارام و سرگردان و وطندوستانه ی نیایش در لابلای غزل هایش پیداست و گاهی بی باکانه و بدون بیم و هراس بی پرده سخن میراند و  استبداد را می کوبد :

 
در آتش و خون است مسیر نجف ما
ابلیس شده قافله سالار صف ما

 
یارب چه بلا را تو فرستاده ی امروز !
درفتنه و کین سوخت گیاه و علف ما 

 
از سینه ی ماهی وطن ذوق خوش افتاد 
لبخند شکستست به چشم صدف ما 

 
بر لوح دل ما ننوشتند به جز غم
جانها نشود مست ز آوای دف ما 

 
از شادی ما چرخ فلک خواب نمیشد 
ای وای چرا نیست خوشی هر طرف ما

 
بر تاک چمن حسرت بسیار نشستست
انگور نشد باده درون خزف ما

 
کو دست نوازش به سر و روی یتیمی
انگار که وجدان گریخته از کف ما

 
دانی که چه می گفت وطن بر درِ گوشم؟
ابلیس شده قافله سالار صف ما

 
نیایش عاشق انسان دوستی و عاشق زیبایی هاست و بلور عشق را ظریفانه در پنجره واژه های بکر آویخته است و گاهی معشوق را تنبه و گاهی پای او را بوسیده است :

 
یک بغل خاطره هایم به سرمیز، شکست
خرمن عیش مرا جلوه ی پائیز شکست 

 
عقل ما ساخت بهم عشق ز دل پای کشید
کمر عشق مرا دشمن خونریز شکست

 
تاب درگاه جمال تو کجا آیینه داشت ؟
هر چه بود بر دل ما حسن دلاویز شکست

 
در سکوت دل شب بوی تو از راه  رسید 
بغض در زد به دلم سینه ی لبریز شکست 

 
چاره زخم دل از صحبت زاهد چه کنیم  
صبر ما را سخن مصلحت آمیز شکست

 
خرمن نقد مرا عشق تو در شعله کشید
قامتم را که شکست قلب مرا نیزشکست

 
در سرم بود که هرگز نروم سوی کسی
عاقبت عیش مرا شیوه ی پرهیز شکست
 
جای پای تو به گل سجده نهادیم دریغ 
قیمت ما  بخدا  قبله ی ناچیز شکست

 
نیایش عاشق عرفان مولویست و خود را  خوشه چین خرمن او میداند و شب ها با دوستان از مثنوی سخن میراند و روز ها در صنف درسی ابیات مولانا را به بحث میگیرد و قرار است مجموعه مناجات نامه مولانا را به چاپ برساند و کتابی دیگری را بنام نردبان مولوی به رشته تحریر دربیاورد.

 
آثار :
کتاب پناهگاه مومن و فضایل استغفار و رساله ها و مقالات تحقیقی را پیرامون عروض و معانی را منتشر کرده است 

 
نمونه های کلام :

 
درجمال تو خدا خفتست یا هم آفتاب
یا بود رخساره تو زاده گاه ماهتاب

 
آنقدر بالا بلندی کی رسد دستم به تو
نردبانی سازم و از زلف پیچانت طناب

 
موج دریا اضطراب داشت تا بوسد ترا
این دل دیوانه هم افتاده ست در اضطراب

 
زندگی جز غم  ندارد بهر جانم تحفه ی
تا بکی سر گشته باشم بی می و جام شراب

 
این همه لشکر چه حاجت بهر تسخیر دلم
یک نگاه آتشین تو کند صد انقلاب 

 
میبری دل را رهایش می کنی در روی آب
ساحل و دریای تو کی رحم دارد بر حباب 

 
سینه ها گشته خراب  از انتحار چشم تو 
انفجار  چشم مست تو کند دل را کباب

 
گفتی کی بوسم ترا ؛ امشب یا روزی دگر ؟
آتش لب های تو کرده ست ما را لاجواب

 
 بهارانه 

 
بهارانه

 
آمدم تا که برای تو چراغی بکشم 
چلچراغی به سر کاکل باغی بکشم

 
آمدم تا که بچینم غزلی از باران 
از سر کاکل خورشید فراغی بکشم

 
آمدم تا بزنم‌ رخنه به دیوار فلک
روزن از گونه مهتاب به راغی بکشم 

 
آمدم تا که گریبان چمن پاره کنم 
و چلیپا به در خانه ی  زاغی بکشم 

 
آمدم تا که به معراج پرستو بروم 
جلوه مهر خدا بر دلِ داغی بکشم

 
آمدم دست خدا را بدهم در دستی 
بوی پیراهن یوسف به دماغی بکشم

 
آمدم تا ببرم از بر تو فصل خزان
رسم گیسوی بهارانه ی باغی بکشم