green parel

 
 

 نجيبه آتش ازاد چهره  فرهنگى شاعر و نويسنده

بيوگرافى بانو نجيبه آتش ازاد يكى از چهره هاى محبوب فرهنگى شاعر و نويسنده زبان فارسى درى 

از قلم خودش؛
شرح حالم:  
نجیبه آتش آزاد دخت میر عبدالعزیز آزاد نوه آزاد کابلی شاعر شناخته شده کشور درسال 1948 میلادی در شهر باستانی کابل در فامیل فرهنگی  و روشنفکر بدنیا آمد . هنوز 7 بهار زندگی نگذشته بود که پدرش درمریضی مهلک ملاریا در شهر غربت کندز جان به جان  آفرین سپرد مادرجوانش باکوه غمی که برشانه هایش به بزرگى  کوه هنوکش لنگر انداخته با چند طفل یتیم راهی شهر زادگاهش کابل گردید . کمر همت بست وشجاعانه ومتین چو صخره ای در امواج تند روزگار دست وپنجه نرم کرد  اولادهارا بزرگ کرد همه تحصیل کردند . خانم آتش دوره ابتدایی را در مکتب نازو انا وبعد در لیسه زرغونه ودارالمعلمین کابل  وبعد بحیث معلمه در مکاتب متعدد ودر آخر مکروریان سه  وظیفه  مقدس معلمی  را باعشق وعلاقه وافر درتربیه سالم اولاد وطن در مدت 15 سال  خدمت نمود . تا اینکه شوهرش بوظیفه رسمی بحیث اتشه تجارتی در پراک تقرر یافت با5طفل ترک کردند .
هنوز 4ماه از ختم وظیفه مانده بود که مکتوب تبدیلی رسید .آنگاه دروطن شورو اختناق و بینظمیها وپیامهای ناگوار از هرطرف شنیده میشد گرچه شوهرش میرعلی محمد سادات  میخواست با شرایط دود وآتش با طفلان خورد راهی وطن شود مگر خانمش با دلیل ومنطق مانع رفتن شد وگفت که حاضرم نان وچای بخورم وسربوریا زندگی کنم تحمل دارم مگر داغ اولاد درین شرایط ناگوار تحمل نمیشود .آنبود که با کمی تآمل تصمیم بترک وطن گرفت که به اجبار زمان به سیل آوارگان پیوستیم وراهی آلمان شهر مونشن گردیدند  که تاکنون اینجا میباشند  . 
   بقول خودش از صنف  5-6 مکتب علاقه بنوشتن شعر وداستان درخود احساس کرد . خود سرمینوشتم و داستانهایم بلهجه عامیانه که مشنیدم کاپی میکردم  وچندان مفهوم آنرا نمی فهمیدم . آنگاه احساس کمبود میکردم وضرورت برهنمایی داشتم وزیاد حسرت میخوردم بر بزرگان از دست رفته فامیلم . بیجانخواهد بود اگربگویم که پدر بزرگم آزادکابلی شاعرو نویسنده وهم شادروان سرور جویا مامای بزرگم شاعر ،نویسند ومردمبارز وطنخواه که بجرم آزادیخواهی 24 سال و9 ماه را در پشت میله های زندان سپری کرده وتسلیم ظلم جباران زمان نشد .افسوس میخوردم که امروز من نیاز مند رهنمایی هستم  کسی نیست ؟ صنف 8 مکتب بودم که برادرم مرا نزد استادبزرگش محترم دکتور اسداله حبیب برای تصحیح نوشته هایم برد . در قسمت وزن شعر لغزشهای زیاد بود که رهنمایی های لازم را کردند ودرقسمت داستانهایم زیاد تشویق کرد که ادامه دهم وبعد از مدتی مرور کنم خودم میتوانم اصلاح کنم که دقیق فرموده بودند .  بعد آن باجرأت مینوشتم وچندین پارچه شعرم در مجله ژوندون بچاپ رسید ودر صنف 12 بود که باماهره جان هارونی یک مصاحبه برادیو رفتم .  کتبچه های نظم ونثر داشتم  که آنجا باقی ماند وشرایط روزگار پر پرش کرد . باز هم خوشحالم  که توانستم درسالهای آخر چند کتاب چاپ کنم  . 
کتاب نخست : مجموعۀ کوچک باسم مادر ، دوم بنام تنور عشق وسوم آتشزار میهن  که شعر عادی ونور مال است .
کتاب چهارم وزمین  بنام شهنامه افغانستان است  که مدت 14 سال تمام کارکردم در 5 فصل ازتعریف شهنامه وشرح ابوالقاسم فردوسی ،سلطان محمود غزنوی ،کوشانیها ،عباسیها تمام شاهان وتا سر کرزی ختم گردید .کتاب پنجم بنام نجوا های آتش که شعر نورمال است ویک ابتکار هم کردیم که اشعار بدون نکته دارم که چند غزل وبیش از صد چاربیتی میباشد . کتاب ششم بنام زنان نخبه افغان زمین است که 43 شاعره پارسی گوی کشور از نخستین شاعره که داریدخت است ورابعه بلخی تا شعرای معاصر کشو ودر آخر 16 زن نخبه که برای اولین بار در عرصه های مختلف ابتکاری کرده اند برشته نظم آورده شده بدسترس علاقه مندان قرار دارد.کتاب هفتم که مجموعه داستانهای کوتا تحت چاپ است  چند نمونه شعرم

 
تنور عشق 
بربی سحری شام وطن گـــریه کنم 
برناله ای آن مرغ چمن گـــریه کنم 
برشامی که صبح امیدش نیست پدید 
بردرد دل بسته دهن گــــــــریه کنم 
صدبرگ وهمه سبزۀ باغ گشته حریق 
برغنچۀ آن سوخته سمن گریه کنم 
برکلبۀ تار که زشمع  نیست  اثـــر 
برکودک  ناخورده  لبن  گریه کنم 
برمـــرد  طبیب  که  بود سد اجــل 
برخورده  تیری  در چپن گریه کنم 
بر کلک گهر ریز از آن  مرد ادیب 
برخوشۀ شعر در سخن  گـــریه کنم 
بردود تنور عشق  از علـــــــم وهنر 
بر(آتش) بی ملک وطفن گریه کنم .

 
تدفین مادر 
بخاک امروز چه جوهر میسپارم 
زجوهر به  که مـــــادر میسپارم 
بهای  زندگــــانی  داده  بــــرمن 
تــــرا  من  دور زباور میسـپارم 
به هستی ام  حیاتت وقف  کردی 
بنامت  تاج  خـــــاور میسپارم 
بسینه  صخره  بودی در تحمل 
به صخره نام گـــوهر میسپارم 
بعرش عنبرین جـــــای تو باشد 
تــــرا  امـــروز بداور میسپارم 
بسوی حق  تزرع  داره (آتش) 
هـــزار سبحه بمحشر میسپارم . 

 
یک نمونه از بی نکته 
سراسر دهکده گلهای مرسل 
اهالـــی سوی ده رود مسلسل 
هوا را عطر گلها کــرده مملو 
سرور می گساری کرد مکمل 
 
جایزه فرهنگی 

 

 شش جایزه وتقدیر نامه ودو  اوارد  دو جلد کتاب در مسابقه شعر نصیب شدم که بعد تصاویر را  ارسال میدارم  باعرض حرمت .