green parel

 
 

بانو‌آرامش  " فرهنگ  "

 با رویا هایت بخواب ، و با اهدافت از خواب بیدار شو ... !

 

سلام درود فراوان براعضای محترم انجمن ادبی!

 بانو‌آرامش  " فرهنگ  "

شاعر فرهیخته،  خوش ذوق ، خوش بیان،  دکلمتور  

و یک چهره  آشنا ،  معاون بخش  نشراتی انجمن  ادبی  و گرداننده  برنامه  جدید معرفی مؤسسین اعضای رهبری انجمن از طریق برگه وزین پیچ انجمن ادبی و صفحه نشراتی اداره انجمن،  !  

 

در باره  شخصیت و خصوصیات ایشان  بیشتر آشنا  شوید .

 

بانو آرامش " فرهنگ " کیست ...؟!

آرامش فرهنگ  ، زاده شهر زیبای کابل می باشد . و ی در یک خانواده روشنفکر و کاملن فرهنگی که از پدر و پدرکلان هایش اشخاص  فرهنگی و از جمله کارمندان دولت های قبلی بخش وزارت اطلاعات فرهنگ بودند چشم بدنیا گشوده شده است .  

 به گفته ایشان !

- زادگاه  اصلی قبله گاه و نیکه اش شمالی جان است . اویکی از نواده های بزرگمرد و حماسه آفرین تاریخ معاصر افغانستان که با سپاهی  بزرگ و قدرتمند ترین کشور جهان با دست های خالی جنگید ه است . اسمش در تاریخ  معاصر به خط زرین ثبت شده است  ( میر مسجدی خان غازی ) می باشد .

وی چنین ابراز کردند  . !

- دوره ابتدایی مکتب را بنابر اینکه پدر جانم  یک کارمند دولتی بود همیشه در قسمت  مسولیت های  وظیفوی شان  تغیر و تبدیلی  صورت می گرفت در چند ولایت از کشور مانند . کابل ،  پروان ، بامیان ، سمنگان ، کندهار  ، لشکرگاه،  درس خواندم .

اما دوره ثانوی و‌لیسه را البته بعد از صنف هفتم در  (لیسه  عالی  آریانا افغان ترک ) واقع مسجد شاه  دوشمشیره( ع) در شهر کابل  به اتمام رسانیده.  

تحصیلات عالی شان در دو رشته !

بعدآ جهت تحصیلات عالی  راهی پوهنتون کابل شده  و  از رشته قضا پوهنحی شرعیات به درجه لیسانس سند فراغت  خودرا بدست آورد.  

ومدتی خلاف رشته به یکی از لیسه های عالی شهر کابل مشغول تدریس شد .

آرامش  فرهنگ ،!

همزمان بنابر علاقه خاص  که به  ( رشته زبان ادبیات فارسی )   داشت ، این رشته را  در  پوهنتون خصوصی تابش آغاز نمود . و نظر به  شوق وعلاقمندی زیادش به شعر نوشتن و شعر خواندن  ، داشت  به  نوشتن شعر   پرداخت .  

بانو‌فرهنگ می‌گوید.  !

   در شروع  آغاز به نوشتن متن  های ادبی نثر و شعر سپید  پرداختم  و آهسته آهسته  شروع به  نوشتن ، دوبیتی و رباعی و غزل نمودم  و احساس درونی خود را که الهام از احساس پاکم  می گیرد بروی  کاغذ  نگاشته و گاهی  عاشقانه قلمم  واژه ها را می رقصاند ...

 

او دوست دارد عاشقانه بنویسد ، و عاشقانه هایش مورد توجه و علاقمندی  دوستانش قرار گرفته وروز تا روز اورا تشویق نمودند همین دلگرمی ها باعث شده تابیشتر  و بهتر بنگارد ... !  

سال قبل موفق شد تا ،

مجموعه  ای  از  اشعارش را  جمع آوری ودر یک مجموعه تحت  ( عنوان مرزها را باید شکست ) با ویراستاری شاعر فرهیخته استاد بزرگوار اسماعیل  " لشکری  " به چاپ برساند . و  خدمت علاقمندان شعر ادب  تقدیم نمود .   

علاقمندی های خصوصی !  -

چنین ابراز کردند،!

گزینه اول  :-

من یک شخص  مسولیت پذیر ، جدی استم  ، و در رابطه به مسایل کاری که برایم از طرف اداره سپرده می شود قاطعانه  و آن تایم عمل می  کنم و از  کسانی که مسولیت  می‌سپارم نیز چنین انتظاری دارم  به همین لحاظ شاید عده ای  اخلاقم را دو ست نداشته باشند و مورد خستگی شان واقع شوم ...

گزینه دوم:-

اما برعکس آن ... !

در مسایل به روابط شخصی ام  با کسانی که  سلام دارم خیلی پابند ، صادق ،   اجتماعی ، خوش برخورد ، شوخ طبع ، هستم دوست دارم با دوستانم به تفریح ، بروم  عاشق موسیقی استم  و همچنان  سفر وسیاحت را دوست دارم .

گزينه سوم:-

به تمام گویش های زیبای  مردم سرزمینم  علاقه مند استم و‌ارج میگذارم. گویش لهجه ی شیرین  مردم بدخشان  و مردم هرات باستان  را دوست دارم .  بزبان های  رسمی کشورم ، دری و‌پشتو تسلط دارم .  اما به سه زبان خارجی ،  مانند  روسی ، انگلیسی  ، اردو تا حدی  آشنایی  دارم که  می توانم مشکلات خودرا حل نمایم .   

 

 قابل یاد آوری است !

محترمه  بانو آرامش فرهنگ

از  مدت نو سال می شود با خانواده عزیز شان در کشور روسیه ، به قلب شهر مسکو‌ زندگی می کنند .

و از مدت تقریبآ  هشت سال از تأسیس  انجمن  عضو می باشند

ایشان   

در انجمن ادبی فرهنگی افغانهای کشور بیلاروس،  

 در بخش های مختلف این نهاد فعالیت نموده. و در حال حاضر به صفت معاون نشراتی مسولیت دارد . خاطره های تلخ و شیرین در کتاب زندگی از این دروه شیرین به ثبت رسانده با خیلی  ها دوست شده که مانند اعضای خانواده احترام میگذارد.

تعدادی ساختند ، یک عده تاخت اند ، تعدادی را باد آورد ، بعضی ها را باران برد ... !

یادشان با مهر ...

 

 دوستان گرامی در قسمت اخیر  یکی از اشعار  زیبایشان را برگزیده پیشکش شما فرهیختگان مینمایم.   

 

 

خمار  

بیا که با نگهت  یک دمی خمار کنم  

و دست دامن دل را شگوفه زار کنم  

 

به درد عشق گرفتم و‌طبیب کجاست ؟

بیا و مرحم دل باش ، تا قرار کنم

 

به گریه روز شبم را دگر نمی دانم

کنار کوچه ی دردم  بگو چه کار کنم ؟‌

 

گذشت عمر من و لحظه ها  بمرد دریغ

نشد که  عشرت ایام با نگار کنم  

 

به بندو  رنج ، مرا بسته ای تو ای گردون

کجاست  راه امیدی که تا فرار کنم ؟

 

اگر به حشر شوم متصل به روز بقا

هزار،  شکوه  از این چرخ روز گار کنم  

 

هوای باغ بسر دارم  او زمستان است

مگر که روی تو بینم  دمی بهار کنم

 

زبخت خویش خودم است هرچی است " آرامش "

چرا ملامت بیهوده  از نگار کنم  ؟

 

برای   شاعر فرهیخته  همکار عزیزو‌گرامی بامسولیت وهمیشه فعال ما  بانو  فرهنگ عزیز  آرزوی موفقیت های بیشتر مینمایم.  

 

الله محمد  "  امیری "

 رئیس اداره انجمن ادبی فرهنگی افغانهای کشور بیلاروس روسیه سفید