green parel

 
 

 

افغانستان بکجا میرود

رحیم حبیبی

  بخش نخست 

افغانستان سرزمین تراژیدی های دردناک است ؛ کشوریکه در طول تکوین و ادامه حیات سیاسی اش در همین جغرافیای موجود و جغرافیای پیشین خویش یا کشور بوده اشغال شده ؛ تحت استیلا و یا غارت شده و یا با تاخت و تاز های شرم اور که در درون سینه تاریخ از ان یاد واره های متوالی وجود دارد ؛ غارتگر بوده است.

سوال اینست که چرا گاهی غارتگر بوده ویا خود گاهی غارت شده است این دوسوال متذکره متوجه محققین و پژوهشگران تاریخ است که زمینه و مقدمات پاسخ منطقی و مستدل به این پرسش را ؛ به مداقه بگیرند ؛ که درین موجز بدان ها استشاره ، بعمل نخواهد امد ؛ اما با موجز تمام یک مسله را میتوان به جلوه های برجسته و افتابینه ، دریافت که در تداوم غ توالی قدرت ؛ سلطه گرایی و ستم گستری پادشاهان خود کامه و ستم سالار از یکسو ودر قصار و افلاس بینش سیاسی کتله های وسیع مردم در کناره دیگر اندی میتوان مسله را ردیابی کرد .

مردم بدون انتباه از اوضاع و احوال خود ؛ مملکت خود و جهان پیرامون از یکسو و شاهان سلطه گر که هردو ابزار و اسباب اینهمه تحکم قدرت شاهان را ؛ تداوم بخشیده اند . همینکه این کشور در طول تاریخ سیاسی اش از همه کناره هایش قیچی شده و در اختیار اجانب قرار گرفته است ؛ نشان دهنده انست که اربابان قدرت ما اکثرن پوشالی ؛ دست نشانده و فرمانبردار بیگانه ها بوده و به حمایت انها به اریکه قدرت سیاسی دست یافته و به دستور انها گوش بفرمان بوده اند که

این خود داستانواره های دیگری از سر افگنده گی وشرمساری ؛ حاشیه تاریخ را بیان میدارد .

مردم ساده اندیش و بی اطلاع کشور متاسفانه برای دغدغه قدرت این حکام ستم گستر و گوش بفرمان اجانب ؛ خون های فروانی را نثار استیلا انها کرده اند و سرهای فروانی را بخاطر مستولی شدن قدرت شاهی ؛ به زیرخاک و 

سیه و نمناک گذاشته و در دل سیاه زمین برای ابد خفته اند ؛ امابا درد و تالم مضاعف ؛ میتوان اذعان داشت که اینهمه قربانیهای جانکاه و پیهم هیچگونه دستاوردی برای ملت نه تنها ؛نداشته بل کشور از همان مرحله نخستین شکل گیری جغرافیای سیاسی اش تا همین امرزو که این سیاه مشق ها ارایش داده میشود ؛ کماکان در درد و تالم ؛ فقر ؛ بیسوادی ؛ جنگ و جدل های ذوجوانب بسر میبرد و هنوز که هنوز است به صراحت میتوان گفت که :

سرمای سیاست در افغانستان چنان سوزنده شده که سر های به گریبان های خفته است

اما نمیتوان همه این فضاحت ها را اویزه گردن شاهان کرد برای اینکه سهم ملت نیز مفتضح تر از سهم شاهان بوده است ؛ توده های وسیع مردم همانقدر که در رسیدن و تحکم سلطه شاهان نقش سازنده داشته اند بهمان میزان در احقاق حقوق شهروندی شان پسیف ؛ تنبلانه و بی تامل ؛ عمل کرده اند انها از شاهان سایه خدا تراشیدند و انها را موجودات مقدس و بی عیب دانسته سخن در باره انها و یا اضحلال حاکمیت هایشانرا را کار خدا دانسته دعا و نیایش در مورد اهل بیت شانرا توشه اخرت می پنداشتند . اینکه چرا چنین توهم و پندار در دل توده ها به ایقان و باور بلا تنازع تبدیل شده بود و تاکنون هم باقوت تمام در دل جامعه جا دارد ؛ بر میگردد بر فتوا و حمایت های روحانیون که با احادیث و روایات جعلی از شاهان موجودات مقدس ؛ مطهر و سایه خدا ساخته و انها را در اذهان مردم تجسم داده بودند که این سوژه بحث ما نیست . اما انچه را که باید موجزن گفت که جامعه تاکنون هم چیزی کم و بیش تشابهات با همان پندار های گذشته داشته و تغیرات وارده بسیار اندک و رنج جامعه بیکران است .

اما با این موجز میخواهم بحث را بر پیشینه تاریخ کشوربسنده و براوضاع و احوال کنونی نگاه عمیق تر داشته ؛ ببینم که افغانستان بکجا میرود ؟؟

پایان بخش نخست

افغانستان به کجا میرود ؟

رحیم حبیبی

بخش دوم 

وضعیت در کشور به تناسب یکسال گذشته علیرغم پیش بینی های ایلجارانه اقای حکمت خلیل کرزی معین سیاسی وزارت خارجه افغانستان بر تامین صلح سرتاسری در کشور ؛ برعکس ؛ بصورت دراماتیک پیچیده و غیر قابل مهار پیش بینی میگردد. مردم سراسیمه اند و افغانستان در سراشیبی بحران تا سقوط قرار دارد. تشویشی سوزنده زیر پوست ؛ جامعه دویده و هر که از همدیگر می پرسند ؛ که اینده چه خواهد شد ؟ 

ایا گلبدین این قصاب کابل دوباره برخواهد گشت تا دود از دمار مردم بکشد ؟ 

؛ ایا طالبان بقدرت خواهند رسید و اگر چنین شود دستاورد های نیم بند چندین ساله حاکمیت گذشته چه خواهد شد ؟ 

ایا جنرال دوستم محاکمه وبرکنار خواهد شد ؟ 

ایا عطا محمد نور والی قدرتمند بلخ در تداخل با مسایل جدید که امروز به بجث های داغ سیاسی تبدیل شده ؛ بحیث یک مهره قدرتمند سیاسی در حوزه شمال ظهور خواهد کرد ؟

و ده ها سوال دیگر ازین همین قماش که ذهن تک تک جامعه را بخود مشغول داشته و همه برای این دسته از سوالات ؛ دنبال پاسخ هستند ؛ در حالیکه مرجع پاسخ گو ؛ وجود ندارد

و با اینترتیب امید ها به یاس تبدیل شده اند و قامت ها زیر کوله بار سنگین پرسش های تلخ و سنگین تاریخ ؛ خمیده و این در حالیست که مافیای قدرت هم خود در تکاپوی رهایی از چنگال قضاوت مردم بهر دری ؛ سر میزنند تا بحیات ننگین خود چند روزی دیگر هم جا خوش کنند

مافیای وحشت افرین قدرت بمثابه اختاپوت ؛ در متن جامعه چنان ریشه دوانیده که برکناری انها هم به ساده گی و بدون حمایت بین المللی اصلن نا ممکند به نظر میرسند چون ناف همه مافیای قدرت در خارچ بریده و بسته شده است

انها تصمیم ندارند از قدرت کنار بکشند . این نه به این معناست که انها پروای افغانستان و ملت را دارند بل در اندیشه و تامل از غارت های انجام داده خویش اند تا مبادا با رفتن از قدرت ؛ همه را بر باد دهند و سرو کله های زیادی در تناب های اویخته از دار حقارت ؛ به نظاره اید. .

وضعیت کنونی بدنبال یک قضاوت بیرحم ؛ و منصفانه خواهد بود و یا اینکه به گفته حافظ بزرگ

همه منتظر اند که دستی از غیب بیرون آید و کاری بکند !!

والله و اعلم.

عزیزان من!

چی میپرسی زمن ؛ که آخر چه خواهد شد ؟ کدامین روز خو شبختی به این ماتم سرا ؛ باز خواهد گشت ؟ بدور افگن امید شاد کامی را ، که این ویران سرا میخانه شوریده ؛ حالاان غزلخوان نیست!

رها کن خواب شرین را که رویای دل آویزت به کابوس شهادت منتهی گشته است ؛ حیات ما همه جنگ است، دراین سامان ، فریب ومکرونیرنگ است ، ازاین دوزخ چه میجوی زگردون فتنه می ریزد ، زلب ها ناله می خیزد ، زمان آبستن درداست ، وطن ویران سرای رنج پردرداست ، بهشت سفله گان ازدل نامرداست.

، کجا نیکی ؟ کجا یاری ؟ کجاهمدرد واحساس و غمخواری ؟ دراین ماتم گاه وحشت که درهر گام آن صد چنبر محنت کمین کرده است ؛ بجای گل بشر روح بشر درخاک میکارد ؛ پسر خون پدر در جام میریزد ، ودر صحن پرستشگاه پدر فرزند خود بر دار آویزد ؛

خداوندا!

دراین خاک وحوش آدمی خواران کجا انسان مکان دارد کجا یزدان نشان دارد!!؟؟؟

آنچه را در متن و بیغوله های تنگ و تاریک , کوچه و پس کوچه های پر از گرد ؛ خاک , دودو اتشبار کشور مشاهده می کنم ؛ تاثیرات ژرفی را در بینش و تفسیر کلی ام از زنده گی، فرهنگ و معنای انسان بودن و ماندن بوجود آورده است . یک نگاه مختصروشتاب زده به گذشته نشان میدهد که اساساً افغانستان از همان روز های نخست در هالۀ تعصبات عمیق مذهبی، جنگ و جدالهای قومی و فرهنگ فرسوده ، نابکارآمد و تاریخ سازی جعلی در گیر مانده و پای خودرا از این کاهلی و تنبلی آستانۀ قرن مولوی و حافظ نتوانسته رهایی ببخشد و گام های بسیار کند و کودکانه یی را در راستای پیشرفت و تعالی و ترقی به جلو گذاشته است– البته به دلایل موجه یا ناموجۀ زمانی و مکانی (قهر و جبر تاریخ ، تحکم فرهنگ نیرنگ و رند و خشونت بار،عارفانه اندیشیدن، خود ناآگاهی ، خود فریبی و عوام فریبی، تاثیرگذاری حوزه تمدنی منطقه ، شعاع مذهبی، نامطلوب بودن اقلیم و جغرافیای کوهسار…و غیره ذالک..). و این خود در افکار و افعال انسانهای این سرزمین نقش بارزی را بازی کرده و در تکوین شخصیت، تشکیل وارایش اندیشه و حتی بالای جریان روشنفکری ( بهتر گفت روشنگری چون روشنفکر درین جامعه کوته فکرانه تعریفش با دین ستیزی ؛ مترادف و هم طراز شده است ) ؛ (هر چند شمع کم فروغی) بطور اسف ناک و فاجعه آمیزی تاثیر گذار بوده است.

 

افغانستان به کجا میرود ؟

رحیم حبیبی

بخش سوم 

 

ملت طی سالهای جنگ سه دهه پسین و بویژه در دوران حکومت ناکام و فرسوده کرزی و تیم مافیای وی و حکومت فعلی که اشرف غنی که در وجود تنی چند از مافیای حاکم بر شاهرگ های اقتصادی و سیاسی کشور ؛ فشرده میگردد ؛ جدن قربانی شرف زدایی سران مافیا قدرت شده ؛ که چون زالو ها بجان و رگه های حیاتی مردم چسپیده و بدون هیچگونه مسولیت و پاسخگویی ؛ از مردم قربانی گرفته و وضع که در دولت وحدت ملی با همان حدت و شدتش هنوز هم ادامه دارد.
این حلقه معتادین قدرت بصورت بسیار بیرحمانه ؛ پنجه های چرکین و خونین خود را بر گلوی مردم روز تا روز عمیقتر فرو برده ؛ تنفس را بر حلقوم مردم تنگ تر ساخته و دارند مردم را بی رمق میسازند . این حلقه مافیای چون زنجیربسیار محکم درهم پیوند خورده و انها اگاه اند که با شکستن یکی از حلقات ؛ همه حاکمیت بهم میریزد و از همین منظر است که حلقه را باهم هر روز فشرده تر ساخته و محکم نگه داشته اند و لذا همه روزه جز این اندیشه ندارند که این حلقه را در یک توطیه نهان و اشکار در پیوست مستدام نگه داشته و جدایی را ناممکن سازند . همین هماهنگی و تنگاتنگی مافیای قدرت یکی از بارزترین و مستدل ترین دلایل است که درب همه مراجع بازپرسی را ؛ از همه انواع فساد و غارت بروی حاکمان قدرت بسته است لذا باید دانست که دیگر دغدغه بازپرسی و تحقیقی عدالت درین کشور تا حضور این حاکمیت بکلی بسته و مسدود شده است و بایست زبان ها ی الکن داشت برای اینکه یک نمونه اش کابل بانک بود که افتضاح از حکومت کرزی اغاز اما اقای غنی نیز دوسیه را کتمان نگه داشته است .
عجب روزگاریست نازنین که :
زکریای رازی آمد و رفت!
مولاناجلال الدین رومی امد و رفت !
خواجه عبدالله انصاری امدو رفت !
ابن سینا امد و رفت !
حافظ ؛ سعدی ؛ فردوسی ؛ ابوریحان البیرونی ؛ جمال الدین اسد ابادی و ده ها فیلسوف علم و فسلفه درین سرزمین حتی عده ای در زمان ما چون نادیه انجمن ؛ رزاق فانی ؛ شایق جمال ؛ جمشید شعله , صوفی عشفری , رحمان بابا ؛ حمید مومند ؛ خلیل الله خلیلی ؛ ؛ داکتر اکرم عثمان , قهار عاصی ؛ لیلا صراحت روشنی , بیرنگ کوهدامنی و صد های دیگر و امد و رفتند و عده هم چون کاظمی ؛ ناظمی ؛ حیدر یگانه , دستگیر نایل , عبدالله نایبی ؛ رحی , سلیمان لایق ؛ بارق شفیعی , عزیز اریانفر که در قید حیات هستند 
اما هنوز !! در همسایگی ما
مادری دیگدان دود می کند !
پدری گاو وگوسفند می چراند !
دختری به شنیدن به لا طایلات طالع بین ؛ زانو ؛ که بختش را باز کند !
پسرکی اسپند دود کرده و بخاطر حصول روپیه ای چنین زمزمه میکند 
اسپند بلا بند بحق شاه نقشبند ؛ یک چند روپیه برای اسپندی !
راننده ای در جلوی شیشه موترش نوشته است ؛ یا قمر بنی هاشم 
هنوز مردی بجرم بی حجابی به زنش ؛ تهمت فاحشه را میزند 
داروغه های دینی ما انتحار را حلال و حرام کرده ؛ به نوروز تهمت زده او را حرم میدانند !
آیا انحطاط و عقب ماندگی فرهنگی زیر پوست مملکت من خانه نکرده است ؟!!!
پایان بخش سوم