انتقام
دلیرانه
بانوى روستايى قمر گل مدافع كاشانه و خانه خود با كشتن
سه تن از سران طالب در يك قريه ولايت غور از يكطرف انتقام
خانواده اش را كه پيش چشمانش توسط طالبان به قتل مى رسند
از طالبان مى گيرد و ازجانب ديگر مردم قريه خود را از شر
انان رها مى نماید و قهرمان می شود
زنان روستایی ساده ولی خیال اند
"زنان روستايى "
دو چشمان سپر و لب خشكيده
عطش از عشق ولى خاموش
ساده و بى خيال
چه زيبا پروانه وار در فضاى روستا
با جان سبز خويش
با وزش باد صبا چو عطر اگين
از تو عبور مى كند
دور از خيال ثروت و بوت بلند
ساده ، ساده مى انديشد
معصومانه دل مى دهد
در زنجير زرين عشق ات پا مى بندد
به شوق گل رويت مهتاب را گروگان مى گيرد
تا در خاموشى شب رويا هايش باشد
به انتظار ، شاخ و برگ عمر را به فنا مى دهد
تو را مجذوب مى سازد
اى كاشك ! دل تو هم دهاتى مى بود
چه ظالمانه است ، كه تو سنگين دل شهرى
يكباره فراموش مى كنى
زنان روستايى چو آينه وار ، شمع كه در رهگذر باد
فنا مى شوند
زنان روستايى ساده و بى خيال اند
زرغونه "ولى "جرمنى 04.05.2020