سقوط کابل، تراژیدی
افغان ها
چه کرده میتوانیم!
عصمت سادات
مهین عزیز ما بخصوص، کابل قلب پر تپش افغانستان، در
درازای تاریخ شاهد طولات و تغیر نظام های گوناگون بوده
است. بعد از انتقال پایتخت از قندهار به کابل توسط
تیمور شاه ابدالی در نیمه دوم قرن هژدهم، کابل شاهد
جنگ های داخلی، جدال برادران محمد زائی، ظلم و ستم
سلاطين مستبد و کودتا های خونین و سفید بوده است. اما
آنچه اخیرأ، اتفاق افتاد در نوع خود بی پیشنه میباشد.
در موجودیت قوای متجاوز آمریکایی، رژیم دست نشانده شان،
بعد از بيست سال سقوط نمود وریس جمهوری که خود را با
علاقمندی، سرقوماندان اعلی قوای مسلح مینامید، پا به
فرار نهاد. قرار گزارش های سفارت روسیه در کابل، موصوف
با همدستان نزدیک اش با چار عراده موتر با مقدار انگفت
پول فرار نمود و مردم را در بی سرنوشتی رها نمود.
طالبان، در عین همان روز، وارد ارگ ریاست جمهوری شدن،و
سایر مقامات دولتی، همه ناپدید شدن.
این رویداد، در گام نخست باعث سرافکندگی بزرگ برای
دولت مردان، به اصطلاح مجاهدین، جنگ سالاران و
بیروکرات های وارد شده از غرب و امریکا میباشد زیرا
همینها بودند که در این بیست سال، گاهی در هرم و
زمانی در رس قدرت قرار داشتند . همین ها بودند که در
فساد گسترده، غصب زمین های دولتی، چپاول دارایی های
عامه، معادن و گمرکات،فرار از قانون و بی امنیتی، باعث
سقوط نظام، ظهور و برگشت مجدد طالبان گردیدند. حالا،
تعداد شان با تجمع در پنجشیر، میخواهند به باصطلاح «مقاومت
دوم» جنگ را علیه طالبان آغاز نمایند. این جز ادامه
خون ریزی، سوریه ساختن افغانستان و تکرار سناریوی بیست
و پنج سال قبل چیزی دیگری نمیباشد. برعلاوه، تعدادی
از این به اصطلاح رهبران در پاکستان هستند و برای نقش
شان درساختار آينده به لابی گری مشغول اند. تأسف آور
اینکه در اسلام آباد، با مقامات پاکستانی، روی مسائل
داخلی کشور یعنی نوع حکومت، متمرکز و یا فدرالیزم صحبت
مینمایند.
در میان، آقای اشرف غنی ویدئوی تازه بیرون داده و در
آن بخاطر انحراف افکار عامه، گفته که اگر بیرون نمیرفت
، حادثه دوکتور نجیب الله تکرار میگردید.باید گفت
تفاوت زیادی میان ایندو موجود است . شهید دوکتور نجیب
الله، چه در زمان زعامت فقید ببرک کارمل که مسولیت خاد
راداشت و چه در دوره ریاست جمهوری، هیچگاه معامله یی
با پاکستان انجام نداد. در آن دوره، دولت افغانستان
بدلیل موجودیت، رهبران جنبش پشتون و بلوچ، قسمتی ازحزب
مردم پاکستان و فرزندان بوتو در کابل، دارای قدرت و
مانور سیاسی، زیاد بودند. اما، برعکساش آقای غنی در
روزهای نخست ریاست جمهوری اش،در مغایرت با همه نورم
های دپلوماتیک، به دفتر ISI در اسلام آباد رفت. آقایون
غنی و اتمر در دیدار با لوی درستیز پاکستان، با احصار
کشی در مسیر خط فرضی دیورند وتبادل اطلاعات استخباراتی،
موافقه کردند. آقای غنی، با سوق واداره نادرست و شاید
عمداً، ولسوالیها و ولایات را از دست داد و سرانجام،
طالبان به دروازه های کابل رسیدن.
باوجود این همه مقصر اصلی سقوط کابل، و تصاویر تراژیک
میدان هوای کابل، آمریکا و شخص بایدن میباشد و شاید
هم همین سناریوی از قبل آماده شده شان، بود. آمریکا به
بهانه «تروریزم »به افغانستان لشکر کشی نمود و در مدت
بیست سال از بمباران قرا و قصبات کشور و انداختن «مادر
بمبها» هم دریغ نکرد. در نتيجه دهها هزار افغان کشته
و یا معیوب گردیده اند. امیدوارم روزی فرارسد تا وکلای
مدافع صادق و یا نهادهای حقوقی افغانی در غرب، علیه
آمریکا در محاکم بینالملی اقامه دعوی نمايند. حال،
آمریکا ادعا دارد که گویا در افغانستان برای «دولت
سازی» نیامده بود، پس کنفرانس بن و نشست های بینالمللی،
توکیو، لندن و شیکاگو برای چه بود؟ واقعیت این است که
آمریکا در افغانستان شکست خورد و آن هم بدست خودش. در
کتاب بوش در جنگ «Bush at War »که توسط مامورین سابق
و CIA نوشته شده، همه احوادث تحریر شده است. اولین
مراجعه شان به قومندانان به اصطلاح جهادی با بکس های
مملو از دالر بود و دقیق از همان جا، فساد را بنیاد
نهادند و دولت دست نشانده تا آخرین روز حیاتش با فساد
دست وگریبان بود. این خود، یکی از عوامل مهم سقوط این
دولت میباشد. مجاهدین فراری، کسانی که در جنگ داخلی و
تخریب کابل و قوای مسلح وقت دست داشتند همراه با
تکنوکرات های مربوط به خودشان را به قدرت رسانیدند. در
طول بیست سال مردم ما، شاهد کشمکش ها بر سرقدرت،
انتخابات تقلبی، زورگوی و بی امنیتی فروان بوده اند.
در عرصه داخلی همین به اصطلاح مجاهدین، جنگ سالاران،
کرزی و غنی عوامل سقوط میباشند. تراژدی ملت ما از
زمانی آغاز گردید که این جهادی ها در سال 1974 به
پاکستان رفتند و آن کشور از آن ها به نام های مجاهد،
فدائیان اسلام وطالب استفاده نمود. با تأسف، افغان های
چیز فهم ما هم به این موضوع توجه جدی نکردند و سرانجام
ما به این جا سقوط کردیم . به این میگویند برگشت تاریخ.
تحریک طالبان این را بدانند که باشیوع های قرون وسطایی،
بنیاد گرایانه، زن ستیزانه و مخالفت با ارزشهای ملی،
نمیتوانند بر مردم ما حکومت کنند. تفسير آنها از
شریعت و دولت اسلامی بسیار ابتدایی میباشد. دولت
اسلامی که آنها میخواهند در تاریخ اسلام وجود نداشت ،
زیرا مذاهب در زمان خلافت اموی ها رشد یافت و تعداد
شان به دها میرسید. در دوره عباسیان،یکی از خلفای
عباسی، برای جلوگیری از چندپارچگی همه را به چار مذهب،
حنفی، شافعی. مالکی وانبلی محدود ساخت. گذشته از خلفای
اموی، عباسی وعثمانی همه موروثی بودند و در اکثر موارد
خليفه ورود به امور دینی نداشته است. علمای دینی،
اکثرأ در مسند قضا قرارداشتند. البته چار خلیفه اول
اسلام با مشورت و رأی زنی انتخاب شده اند که أهل مکه،
انصار، مهاجرین و سایرین، کاندید های خود را داشتند.
با ارزش ترین سند در تاریخ اسلام، منشور مدينه میباشد
که توسط پیامبر اسلام، امضا و تائید گردید. این منشور
درواقع منشور شهروندی میباشد و در آن حقوق همه
باشندگان مدینه اعم از مسلمان، یهودیان يکسان و مساوی
اعلام شد.
نوع دولت اسلامی که طالبان میخواهند، اسلام سیاسی است
که انگلیس ها و آمریکایی ها در عربستان، پاکستان و
ایران به صورت غیر مسقیم، برای تامین منافع شان، ایجاد
بحران ها و کنترول مناطق، پیاده نموده اند.
برهمه افغان ها در داخل و خارج کشور است تا به اتکاء
به نیروی خودی ، صرف نظر از تفاوت های گذشته در تشکیل
و یا اجماع وسیع سیاسی و ملی، به منظور فشار آوردن
بالای طالبان،با وسایل صلح آمیز، بسیج گردند. طالبان
باید این را بدانند که گرفتن قدرت سیاسی آسان، اما حفظ
آن بس دشوار میباشد. مخصوصاً اینکه، طالبان از داخل
خودشان بسیار آسیب پزیر میباشند و قدرتهای منطقه به
آسانی میتوانند،از آن استفاده نمایند.
اگر طالبان با شیوههای خشن و زن ستیزی ادامه دهند،
این بار با مردم افغانستان مواجه خواهند شد. دخلکو زور
دخدای زور دي. الترناتيف طالبان باید ملی و دموکرات
باشد. دیگر اجازه ندهیم تا از دین مردم مااستفاده
ناجایز صورت گیرد.
ملا ها و آخوند ها، باید به مساجد و تکایا برگردند.
با عرض حرمت،
میر عصمت الله سادات