نادیا
انجمن کی بود؟
تعصبات
خشک و کور کورانه که در جامعه مرد سالاری ما در مقابل زن قرار دارد
نمی بایست سرنوشتی بهتر ازین برای این شاعره آزاده و پر شور انتظار
داشت.
نادیا
فرزند منشی عبدالباقی در ششم جدی سال 1359 خورشیدی، در یک خانواده
متدین و روشنفکر درشهرهرات چشم بر هستی گشود..
او از
پانزده سالگی به سرودن شعر آغاز کرد، اما آغاز شاعری او، مصادف بود
با اشغال شهر هرات توسط گروه بنیادگرای طالبان.
طالبان،
هر گونه فعالیت اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و سیاسی زنان و دختران
افغان را ممنوع کرده بودند. نادیای نوجوان نیز، سالهای پر تب و تاب
نوجوانی خود را در زیر سایه حاکمیت تندروهای طالبان گذراند.
او در
آن سالها که زنان بدون داشتن محرم، حق بیرون رفتن از خانه را
نداشتند، در خانه به طور خصوصی درس می خواند و در جلسات خصوصی و
مخفیانه ادبی هرات شرکت می کرد.
نادیا
انجمن از دست پرورده های کارگاه سوزن طلایی است. این کارگاه، در
زمان حاکمیت طالبان، توسط شماری از فرهنگیان هرات ایجاد شده بود و
در پوشش آموزش خیاطی به زنان، جلسات نقد ادبی و شعرخوانی دایر می
کرد. با سقوط طالبان در سال 2001 میلادی، نادیا انجمن هم به ادامه
تحصیل در مکتب پرداخت و بعد وارد دانشگاه هرات شد و در دانشکده
ادبیات به تحصیل پرداخت.
نادیا
همانند مکتب در فاکولته نیز محصل ممتاز و شایسته ماند، و در طول
هفت سمستر گذشتانده اش اول نمره عمومی دانشکده ادبیات و علوم بشری
دانشگاه هرات بود و روز بروز به کامیابی های چشمگیری میرسید. چندین
برگ شهادتنامه، تقدیر نامه و تحسین نامه را چه از طریق دانشگاه و
چه از انجمن ادبی هرات بدست آورده بود.
شعرهای
نادیا با توجه به سن کم او بسیار پرمحتوی است و هر کلمه اش باری از
معنا را با خود حمل میکند.غزل " شکست زمزمه در روح شاعرانه من" ً
چنان غنی و سرشار، فریاد نهفته در دل زنان افغان را از دل برکشیده
که هر آزاده دلی را ناچار میکند در برابر این استعداد سر تعظیم
فرود بیاورد.
نادیا
انجمن در خزان 1382 با فرید مجید نیا که در یکی از شعب دانشگاه
هرات به صفت کارمند ساده ایفای وظیفه می نمود ازدواج نمود. ازدواج
او با این کارمندان دانشگاه هرات، سرفصل سرد زندگی نادیا بود. او
که به عنوان استعدادی نوین به عرصه ی ادبیات و شعر پا نهاده بود.
بعد از ازدواجی ناخواسته، به علت ممانعت شوهرش از شرکت در محافل
ادبی و شعرخوانی که همیشه یکی از علایقش بود، محروم شده بود.
این
شاعر جوان سرانجام در 15 عقرب سال 1384 که فقط بیست و پنج سال از
بهار زندگی اش می گذشت، نثار رخ در خاک کشید و به ابدیت پیوست.
روحش شاد باد {علت مرگش، لت و کوب توسط شوهرش اعلام شد.}
تعدادی
از شاعران و نویسندگان افغان مرگ نادیا را یک ضایعه بزرگ فرهنگی در
افغانستان نامیدند و اشعار او را در نوع خود بی نظیر میدانند.
از
نادیا انجمن دو مجموعه شعر به نامهای {گل دودی} و {یک سبد دلهره}
برای ما به یادگار مانده است. اشعار وی نغمه ای بود به یاد ماندنی
و فراموش ناشدنی در نغمه سار هستی وجود هر فرد افغان، و از آن
فراتر هر انسانی که به فرهنگ و ادب دری عشق میورزد.
در
جامعه ای که "نادیا انجمن" می زیست، زندگی کرد تا فهمید که سرودن
چنین شعری چه درک و فهم بالایی از شرایط و چه مایه گذاری قهرمانانه
ای می طلبد. شعری که هدفش برافروختن آتش آگاهی و اعتراض در دل زنان
افغان است، گرچه نادیا انجمن هنوز در ابتدای راه بود و فرصت نکرد
تا شعرهایش را بسراید ولی روزی فریاد حق طلبانه ی نادیا انجمن،
فریاد دیگر زنان افغان در مبارزه شان علیه نابرابری و ستم جنسی
خواهد شد.
نادیا
تنها فریاد مظلومیت زنان افغان را در شعرهایش منعکس نمیکند. بلکه
قدمی جلوتر بر میدارد و شجاعانه آرزوها و توانمندیهایش را نیز می
سراید :
نیست
شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟ من که منفور زمانم، چه بخوانم
چه نخوانم...........
دانم ای
دل که بهاران بود و موسم عشرت، من پربسته چه سازم که پریدن نتوانم
.
یاد آن
روز گرامی که قفس را بشکافم، سر برون آرم از این عزلت و مستانه
بخوانم،
|