صداقت
صمد كارمند
روزی و روز گاری پرسيدم:
صداقت!
آخر تو چيستی؟
صداقت،با لبخندی گفت:
مگر چيزی اتفاق افتاده؟
خنده ی تلخ و رنجدهنده ی وجودم را ناآرام ساخت،
گفتم: هيچ .
با نگاه سوْال بر انگيز گفت:
صداقت، جوهر انسان و مالك دلهای ایشان است.
صداقت،مفهوم واقعی آدميت است،
و در قلب سرشار از عشق و محبت،جایگاهی دارد.
صداقت، بزرگی چون دل نیکویان را داراست و چون گلستان،مملو از عطر
گل های زیباست.
صداقت ، پاكيست
و صداقت،گوهر عالي است که روح را آسایش می بخشد و انسان را به مقام
بلند انسانیت می رساند.
در حالي كه اشك از چشمانم جاری بود، با خودم گفتم:
پس چرا انسانها در نهان شان پراز رنگ و نیرنگ اند و در ظاهر چيز
ديگری.
و چرا ما از نبود صداقت می سوزیم و مدام در رنج هستیم؟
چراهمیشه با خود و با دیگران در جنگيم،چرا؟
"كارمند
|