green parel

 
 

منهای التماس

 

من زنم 

از ديار افسانوى !

سرگردان در ظلمت پرشور زمين

بغض هايم تا بلندای نا کجا آباد سرکوب؛

تا اسمان درد ها ،

تا  بيكرانه ها... 

تنم خسته و پژمرده ،

احساسم اسیر پنجه های بیرحم ظلمت ،

 ترس دارم !

وجودم بیدِ لرزان،

  پناه گاهم آرام کدهء دزدان دریایی،

غزالی را میمانم:

در چنگال عقاب های موزی  

 نگاه مى كنم 

 ترسناك و بی فردا...

دريده مى شوم 

 و هر پارچه وجودم یک حرف است:

آ

ز

ا

د

ی...

در ها و قفل ها را می شکنم

مرگ را به سُخره میگیرم

و ناگزيری را تیغی میسازم

بر پیکرِ التماس!

مرهم درد هاى 

روز هاى سخت 

عشق میورزم

و فریاد میزنم:

آی پدر !

آی برادر!

آی پسر

و آی همسفر!

من زنم ، من مادرم  ، من خواهرم 

اما:

مانند ستاره هاى سرگردان در كهكهشان 

در جستجوى نور خورشيد 

من به اندازه گلهاى بهشت 

به تقدس و پاكى ها 

دوستت ميدارم اى مرد 

بگزار من مثل تو زندگى كنم 

وبيقرار انتظار محبت تو 

يكدانه اى گندم وار

وقبول جنسيت من منحيث انسان 

تو فقط  يادم باش 

محو لبخند غم الود بر لبانم باش 

من زنم ، من مادرم ، من خواهرم 

منهای التماس!

 

زرغونه "ولى". جرمنى  26.02.2017