تهمینه ای آواز من در خون پرپر می زند
انجیلا پگاهی
سهراب عشقم رستمی با خنجری سر می زند
تهمینه ای آواز من در خون پرپر می زند
سوی کدامین پنجره چشم غزل را وا کنم
وقتی که غم بی مهلتی انگشت بر در می زند
آن سوی غوغای درخت ،در پشت باغ شاعری
این کیست با سنگ غضب گنجشک و کفتر می زند
در سرزمین جنگ ها عطر همه باروت هست
شاعر به گیسوی غزل کی عطر دیگر می زند
آهای بانو دل مبند دیگر به آدم چهره ها
آنی که بر آیینه ات تا سنگ آخر می زند
|