نادیه انجمن، بالِ پروازی که شکست
از
قلم رخشانه خروش
من نه آن بید ضعیفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و بر جاست که دایم به فغانم
بلی، نادیه انجمن بیدی ضعیفی در باغستان شعر و ادب افغانستان نبود،
که زهر بادی بلرزد. او زنی سخنوری بود که آزادی خود و همجنسان خود
را فریاد میزد. فغان او، فریاد زنان ستمدیده کشورش است. او در
اشعارش زندگی زن افغان را در کنج قفس، که از هیچگونه حقوق انسانی
برخوردار نیست، ترسیم میکند و میگوید:
من و اين کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زادهام و مهر ببايد به دهانم
دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پريدن نتوانم
شعر های نادیه نمودار درد و رنجی است که زنان افغان باآن دچاراند.
اما بنظر من، او از طرف دیگر با شجاعت توانمندی هایش و آرزو هایش
را فریاد میزند و پرواز کردن و از قفس رهیدن را تصویر میکند
ومیگوید: «گرچه دیری است خموشم، نرود نغمه زیادم» یا «دخت
افغـــــانم و بـــرجاست کــــه دایم به فغـــانـم». و زنان افغان
را به مبارزه و اعتراض، ضد زن ستیزی و خرد ستیزی تشویق میکند. و
مانند مولانا در میان پرده خون عشق، عربده میزند:
گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم
چونک من از دست شدم در ره من شیشه منه
ور بنهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم
نادیه میخواهد که قفس ها شکافته شوند، مُهر ها از دهان زنان بر
داشته شوند، و دستان ستمگران کوتاه شوند. فغان او فغانی زنان
دردمند و رنجدیده افغانستان است.
نادیه انجمن نتنها یک زن، بلکه یک زن شاعر بود که فریادش را در
قالب شعرهایش میریخت و به گوش های شنوای زنان افغان میرساند، تا
در دل آنها آتش آگاهی و اعتراض را بیفروزد. نا آگاه ازآنکه فغان
های او هم مانند فریاد های خواهرانش، رابعه بلخی و مهری هروی، در
دهنش خاموش میشوند. فرهنگ خشونت و زن ستیزی که رگهای لطیف رابعه
را با خنجر تیز بریده بود امروز تحقق عینی یافته ست و آخرین غزل را
در گلوی زیبای نادیه انجمن، گلی از گلستان شعر و ادب خاموش کرد.
نادیه انجمن تازه به پر و بال گشودن بسوی آزادی بود، اما پیش از
آنکه بتواند در آسمان شعر و ادب پر بزند، دست ستمگری که دهانش را
کوبیده نمیتوانست، بالش را شکست. اما فغان های او برای زنان افغان
در راه مبارزه شان هنوز هم بالهای پرواز میدهد.
نادیه انجمن کی بود
نادیه انجمن در ششم ماه جدی سال
۱۳۵۹
هجری شمسی در شهر هرات، افغانستان چشم به جهان گشود. او یک کودک
بسیار هوشیار و ذکی بود و در
۵
سالگی شامل مکتب گردید. انگیزه که نادیه را به سرودن شعر واداشت
بروایت برادرش، چنین بود: وقتی نادیه در صنف پنجم مکتب بود، روزی
باچشمان پر اشک بخانه برگشت و شکایت داشت که در حق او بی انصافی
شده. معلم او را نمره کمتر داده، بخاطریکه او کوچکتر از دیگران
است. و یکی از همصنفانش که تنبل ترین صنف است، اما خواهرزاده معلم
است خوبترین نمره را گرفته. مادرش به او وعده داد که فردا بااو
مکتب برود و موضوع را روشن کند. در آن شب چون نادیه بسیار ناآرام
بود، طبع شعرش شگوفا شد؛ و اولین شعر گونه اش را نوشت:
وسیله ای دوای درد شاگرد!
چرا هرگز نیایی سوی ما تو؟
همی خواهم که با من یار گردی
دهی پایان بر رنج و بلا تو
و در آخر آمده بود:
که هر چه گفته این دختر صحیح است
مبادا کینه ام در دل بگیرید!
که از مغز این دماغ من تهی است
بعد از آنروز نادیه که ده سال داشت، در تمام محافل مکتب سهم داشت و
سروده هایش را می خواند.
زمانیکه دولت طالبان روی کار آمد، نادیا در صنف دهم مکتب بود و
مانند دیگر همقطارانش زندانی خانه شد. اما او بگفته خودش آن بید
ضعیف نبود که به هر باد بلرزد، و به سرودن شعر ادامه داد. نادیه
افکار و احساساتش را در قالب های نو و کهن شعر دری بیان میکرد. در
آن زمان که زنان در افغانستان جرت بیرون شدن از خانه را نداشتند،
او بااجازه فامیلش به خانه یکی از استادان دانشکده ادبیات دانشگاه
هرات میرفت و از دانش و تجربه او بهره میگرفت. نادیه در جلسات
خصوصی و مخفیانه ادبی کارگاه سوزن طلایی هرات شرکت میکرد. سوزن
طلایی در زمان حاکمیت طالبان توسط شماری از فرهنگیان هرات ایجاد
شده بود و در پوشش آموزش خیاطی به زنان، جلسات نقد ادبی و شعر
خوانی دایر می کرد.
با سقوط طالبان در سال
۱۳۸۱،
نادیه انجمن به ادامه تحصیل در مدرسه پرداخت و بعد از سپری کردن
امتحان کانکور وارد دانشگاه هرات شد و در دانشکده ادبیات به تحصیل
پرداخت. او در دانشگاه هم محصل ممتاز و برجسته بود، و در طول هفت
سمستر که گذشتانده بود اول نمره عمومی دانشکده ادبیات و علوم بشری
دانشگاه هرات بود. در سال سوم تحصیلی با چند تن از استادان و
محصلان برای سیر علمی به ایران سفر کرد. درین سفر توانست با برخی
از شعرا، نویسندگان و فیلسوفان ایرانی دیدار و تبادل نظر کند.
نادیه به گفته برادرش، زن صبور و با حوصله بود، که در حسن خلق و
رفتار نیکو با دیگران فردی نمونه محسوب میشد، تبسمی که همیشه بر لب
داشت، او را محبوب همگان ساخته بود. او بیشتر در عالم معنی سیر
میکرد تا زندگی مادی؛ دنیای او مکانی بود پر از صلح و دوستی.
در اوخر سال
۱۳۸۳
نادیه با فرید احمد مجید نیا، یکی از کارمندان دانشکده ادبیات هرات
ازدواج کرد. شوهرش او را از اشتراک در جلسات مشاعره و نقد ادبی که
در انجمن ادبی هرات برگزار میشد، باز میداشت. این شاعر جوان
سرانجام، اندکی بیشتر از یک سال زندگی مشترک در شب
۱۵
عقرب
۱۳۸۴
مصادف با
۵
نوامبر
۲۰۰۵
میلادی در هرات توسط شوهرش به قتل رسید. جسد نادیه انجمن در جوار
آرمگاه خواجه عبداله انصاری (ح) به خاک سپرده شد. از او یک کودک
۵
ماهه به یادگار ماند.
انجمن نویسنده گان و شاعران افغانستان در سوگ این شاعره جوان در
صفحه آسمایی چنین نگاشته است: «مرگ جانگداز بانوی سخن آفرین (
نادیه انجمن) با چنگال خشم وغضب همسرش ،گزارش درناک دیگری است از
بیداد بی فرجام جماعتی از مردان سرزمین مان بر زنان وشیوه یی ا ست
تازه تر از خشونتی که هر روز افزون تر از دیروز با سیمای دهشت باری
رخ مینماید و قربانی میطلبد.».
از نادیه انجمن دو مجموعه شعری به یادگار مانده به نام های «ﮔﻞ
دودی» و« ﯾﮏﺳﺒﺪ دﻟﻬﺮه».
برخی از نویسندگان و شاعران در هرات، معتقد بودند که نادیه انجمن
دست بالایی در غزلسرایی داشت و می توانست یکی از زنان سر آمد شاعر
در افغانستان باشد.
غزلی از نادیه انجمن:
نيست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟
من که منفور زمانم، چه بخوانم چه نخوانم
چه بگويم سخن از شهد، که زهر است به کامم
وای از مشت ستمگر که بکوبيده دهانم
نيست غمخوار مرا در همه دنيا که بنازم
چه بگريم، چه بخندم، چه بميرم، چه بمانم
من و اين کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زادهام و مهر ببايد به دهانم
دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پريدن نتوانم
گرچه ديری است خموشم، نرود نغمه ز يادم
زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم
ياد آن روز گرامی که قفس را بشکافم
سر برون آرم از اين عزلت و مستانه بخوانم
من نه آن بيد ضعيفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و برجاست که دايم به فغانم
|